بخش ۱۰ - فی أن البلایا و المحن فی هذا الطریق، وان کانت عسیرة، لکنها علی المحب یسیرة بل هی الراحة العظمی والنعمة الکبری
138
بخش ۱۰ - فی أن البلایا و المحن فی هذا الطریق، وان کانت عسیرة، لکنها علی المحب یسیرة بل هی الراحة العظمی والنعمة الکبری
ایها القلب الحزین المبتلا
فی طریق العشق انواع البلا
لیکن القلب العشوق الممتحن
لا یبالی بالبلایا و المحن
سهل باشد در ره فقر و فنا
گر رسد تن را تعب، جان را عنا
رنج راحت دان، چو شد مطلب بزرگ
گرد گله، توتیای چشم گرگ
کی بود در راه عشق آسودگی؟
سر به سر درد است و خون آلودگی
تا نسازی بر خود آسایش حرام
کی توانی زد به راه عشق، گام؟
غیر ناکامی، دراین ره، کام نیست
راه عشق است این، ره حمام نیست
ترککان، چون اسب یغما پی کنند
هرچه باشد، خود به غارت می برند
ترک ما، برعکس باشد کار او
حیرتی دارم ز کار و بار او
کافرست و غارت دین می کند
من نمی دانم چرا این می کند؟
نیست جز تقوی، در این ره توشه ای
نان و حلوا را بهل در گوشه ای
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو
نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرور نفس و علم بی عمل
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو، فاش
این همه سعی تو از بهر معاش
نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت
اوفتاده همچو غل در گردنت
چند باشی بهر این حلوا و نان
زیر منت، از فلان و از فلان؟
برد این حلوا و نان، آرام تو
شست از لوح تو کل نام تو
هیچ بر گوشت نخورده است، ای لیم!
حرف «الرزق علی الله الکریم»
رو قناعت پیشه کن در کنج صبر
پند بپذیر از سگ آن پیر گبر