شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
مستزاد
شیخ بهایی
شیخ بهایی( دیوان اشعار )
155

مستزاد

هرگز نرسیده ام من سوخته جان،
روزی به امید
وز بخت سیه ندیده ام، هیچ زمان،
یک روز سفید
قاصد چو نوید وصل با من می گفت،
آهسته بگفت
در حیرتم از بخت بد خود که چه سان؟
این حرف شنید