شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
چشم هندو
شاطرعباس صبوحی
شاطرعباس صبوحی( غزلیات )
117

چشم هندو

یاد از آن روزی که کس را ره در این محضر نبود
ما و دل بودیم و غیر از ما کس دیگر نبود
آشنا با لعل جانبخش تو هر شب تا سحر
وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود
زلف جادویش چنین جادوگری بر سر نداشت
چشم هندویش چنین طرّار و وحشیگر نبود
جز زبان شانه و دوست من و باد صبا
دست کس با زلف مشکین تو بازیگر نبود
چهر زرد و اشک گلگونم بها و قیمتی
داشت در نزد تو و حاجت به سیم و زر نبود
دوش در مستی بعزم کشتنم برخاست لیک
مردم از حسرت که در دستش چرا خنجر نبود
قصّه ها از بی وفائیها صبوحی تا ابد
بر زبان ها رانده شد لیکن مرا باور نبود