163
غزل شمارهٔ ۱۱۵ - به سروناز شیراز
باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
سروناز ارم از دور به من کرد سلام
جای آن را که چنان سرو کند ناز به من
افق طالع من طلعت باباکوهی است
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من
بانی کلک فریدون به قطار از شیراز
بار زد قافله شکر اهواز به من
با سر نامه گشودم در گنجینه راز
که هم از خواجه گشوده است در راز به من
شمعی از شیخ شکفته است شبستان افروز
گر چه پروانه دهد رخصت پرواز به من
شور عشقی که نهفته است در این ساز غزل
عشوه ها می دهد از پرده شهناز به من
دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو هم آواز چمن کم دهد آواز به من
شهریارا به غزل عشق نگنجد بگذار
شرح این قصه جانسوز دهد ساز به من