شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۸۳
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( مثنویات )
143

شمارهٔ ۸۳

چون رسول خدا به امر خدا
عزم فرمود تا به دار بقا
حوریان صف زدند رد گردش
گرد او بود گرد بر گردش
علمش آمد که یار غار تو ام
عمل آمد که دوستدار تو ام
اعتقاد آمد و جمالی خوش
حال آمد چه حال ، حالی خوش
جلوه کرده مقام او ، او را
ره نموده کلام او ، او را
روح پیغمبران به استقبال
آمده از برای عزّ و کمال
رحمت حق نزول فرموده
عذر امّت قبول فرموده
اول صبح و عاقبت محمود
به سلامت عزیمتی فرمود
جان پاکش ز تن عزیمت کرد
حس و روحش روان عزیمت کرد
رفت رضوان ز روضه کف بر کف
زده خال سیه بدو مطرف
جنّت آراسته که شاه آمد
مظهر حضرت اله آمد
جمع یاران چو آنچنان دیدند
غم دین داشتند و ترسیدند
که مبادا که دین خلل یابد
دشمنی از میانه بشتابد
رفتن او مثل به خواب زدند
چنگ در سنّت و کتاب زدند
نیک دریاب این سخن به تمام
تا بیابی مراد خود والسلام