شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۲
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( مثنویات )
143

شمارهٔ ۴۲

عدد از واحد آشکارا شد
واحدی در عدد هویدا شد
کثرت و وحدتست در هر باب
مجملا و مفصلا دریاب
کثرتش چون حباب دان دایم
وحدتش بحر و این به آن قایم
وحدت و کثرت اعتباری دان
نسخهٔ عقل را چنین می خوان
نقش عالم خیال می بینم
در خیال آن جمال می بینم
او لطیف است و در همه ساری
آب رحمت بجوی او جاری
نه حلول است حلّ و حال منست
سخنی از من و کمال منست
هر که در معرفت سخن راند
وصف خود می کند اگر داند
تو منی ، من تو ام دوئی بگذار
من نماندم تو هم دوئی بگذار
انت ما انت و انا ما هو
هو هو لا اله الا هو
لیس فی الدار غیره باقی
غیره عندنا کر اغراقی
هر چه داریم جمله جود وی است
جود او نزد ما وجود وی است
ور تو گوئی که غیر او باشد
بد نباشد همه نکو باشد
تن بود سایبان و جان خورشید
آن یکی چتر دان و آن جمشید
سایه و شخص می نماید دو
در حقیقت یکی است بی من و تو
مرغ سان سوزم و دو جانم پر
سیدم پر ز سوز و سوزم پر