72
غزل شمارهٔ ۹۲۶
دل به دلبر گذار و خوش می باش
جان به جانان سپار و خوش می باش
نقش رویش که نور چشم من است
بنظر می نگار و خوش می باش
باش با جام می دمی همدم
نفسی خوش بر آر و خوش می باش
هر چه داری همه امانت اوست
جمله با او سپار و خوش می باش
چو همه اوست غیر او خود نیست
همه را دوست دار و خوش می باش
تنگهٔ زر یکی و تنگه بسی
تنگ ها زر شمار و خوش می باش
یار جانی نعمت الله شو
باش با یار ، یار و خوش می باش