72
غزل شمارهٔ ۷۷۱
به چشم ما جهانی می توان دید
در این آئینه آنی می توان دید
دل زنده دلان چون زنده از اوست
ببین در دل که جانی می توان دید
خوشی در چشم مست ما نظر کن
که نور او روانی می توان دید
اگر بینی تو رند باده نوشی
دمی بنگر زمانی می توان دید
دل من سوخته است از آتش عشق
از آن داغش نشانی می توان دید
بیا بر چشم ما بنشین زمانی
که بحر بیکرانی می توان دید
بگیر این جام می از نعمت الله
که از نورش فلانی می توان دید