79
غزل شمارهٔ ۶۱۲
دلی که درد ندارد دوا کجا یابد
بلای عشق ندیده شفا کجا یابد
کسی که همدم جام شراب نیست مدام
حضور ساقی سرمست ما کجا یابد
حریف ما نشده ذوق ما کجا داند
نخورده ساغر دردی صفا کجا یابد
خدای خود نشناسد کسی که خود نشناخت
ز خود چو بی خبر است او خدا کجا یابد
سریر سلطنت عشق پادشاهان راست
چنان مقام بلندی گدا کجا یابد
در این طریق فقیری که می نهد قدمی
فنای خود چو نجوید بقا کجا یابد
به نور عشق توان یافت نعمت الله را
کسی که عشق ندارد ورا کجا یابد