89
غزل شمارهٔ ۵۹۶
مرغ زیرک بین که یاهو می زند
روز و شب با اوست کو کو می زند
ذهن تیرانداز ما بر هر نشان
می شکافد مو و بر مو می زند
در خرابات مغان سلطان عشق
خیمهٔ دولت به هر سو می زند
باش یک رو در طریق او که او
بوسه ها بر روی یک رو می زند
شهر دل را شه عمارت می کند
سنجقش بر برج و بارو می زند
می نوازد مطرب عشاق ساز
ساز چون نیکوست نیکو م یزند
نعمت الله رند سرمستی بود
ساغر می شادی او می زند