شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۵۹۳
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
78

غزل شمارهٔ ۵۹۳

غیر او کی به یاد ما ماند
دیگری یار ما کجا ماند
دُرد دردش بیا و ما را ده
که مرا خوشتر از دوا ماند
ما نبودیم و حضرت او بود
چون نمانیم ما خدا ماند
نیست بیگانه از خدا چیزی
هر چه ماند به آشنا ماند
این عجب بین که حضرت سلطان
در نظرگه گهی گدا ماند
هر که مه روی خویش را بیند
خوبی او کجا به ما ماند
بزم عشق است و سیدم سرمست
بنده مخمور خود چرا ماند