110
غزل شمارهٔ ۵۵۳
عاقبت سید ما سوی مغان خواهد شد
به سراپردهٔ میخانه روان خواهد شد
گر بگویند که فرما و بیا مستانه
زند انگشت خوشی رقص کنان خواهد شد
آفتابی است که از مشرق جان می تابد
گرچه از دیدهٔ ما باز نهان خواهد شد
همه عالم چو بود آینهٔ حضرت او
در همه آینه بر خود نگران خواهد شد
عین ما آب حیاتست و حبابش خوانند
زود بینند که بی نام و نشان خواهد شد
جام می آمد و آورد پیام ساقی
که دمی همدم ما شو که چنان خواهد شد
صحبت سید سرمست غنیمت می دان
که در این یک دو سه روزی ز جهان خواهد شد