67
غزل شمارهٔ ۴۷۰
بیا ای یار و بر اغیار می خند
بنوش این جام و با خمار می خند
یکی ایمان گزید و دیگری کفر
تو مؤمن باش و با کفار می خند
یکی با تو نعم گوید یکی لا
تو با اقرار و با انکار می خند
چو دنیا نیست مأوای حکومت
دلا بر ریش دنیادار می خند
زبان بربند و خامش باش در عشق
مشو بی زار و بر آزاد می خند
بیا چون نعمت الله ناظر حق
ببین دیدار و بر دیدار می خند