83
غزل شمارهٔ ۴۶۵
آب چشم ما به روی ما فتاد
سو به سو گشت او ولی دریا فتاد
روی ما خوش بود خوشتر شد از آن
آبرو داریم بروتا فتاد
آب دیده اشک مردم زاده بود
خورش روان گردید در دریا فتاد
چیست عالم شبنمی از بحر ما
میل مأوا کرد با مأوا فتاد
عاقلی نقش خیالی بسته بود
عشق آمد کار او در پا فتاد
هر که افتاد او ز چشم عارفی
دل به او کم ده که از دلها فتاد
نعمت الله در خرابات مغان
مجلسی رندانه دید آنجا فتاد