شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۱۵
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
72

غزل شمارهٔ ۴۱۵

علم ما در کتاب نتوان یافت
سر آب از شراب نتوان یافت
بی حجاب است و خلق می گویند
حضرتش بی حجاب نتوان یافت
چشم ما بحر در نظر دارد
به ازین بحر و آب نتوان یافت
ما به شب آفتاب می بینیم
گر چه شب آفتاب نتوان یافت
گنج عشقش حساب نتوان کرد
بی حسابش حساب نتوان یافت
بگذر از نقش و از خیال مپرس
که خیالش به خواب نتوان یافت
در خرابات همچو سید ما
رند و مست و خراب نتوان یافت