شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۲۸
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
73

غزل شمارهٔ ۳۲۸

دردمندیم و آن دوا این است
راحت جان مبتلا این است
نقش رویش خیال می بندم
در نظر نور چشم ما این است
دل ما جان خود به جانان داد
دولت و دین دو سرا این است
عقل بیگانه رفت و عشق آمد
یار سرمست آشنا این است
همه با اصل خویش واگردیم
ابتدا آن و انتها این است
هر که فانی شود بقا یابد
رو فنا شو که خود بقا این است
نعمت الله هر که دید بگفت
مظهر حضرت خدا این است