شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۲
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
103

غزل شمارهٔ ۳۲

شاه خودرائی است این سلطان ما
جان فدای او و او جانان ما
با دلیل عقل عاشق را چه کار
حال ذوق ما بُود برهان ما
بحر ما را انتهائی هست نیست
خوش درآ در بحر بی پایان ما
عشق اگر داری به میخانه خرام
ذوق ما می جو ز سرمستان ما
قرص ماه و کاسهٔ زرین مهر
روز و شب بنهاده اندر خوان ما
دل کبابست و جگر بریان ولی
نعمت الله آمده مهمان ما