شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۷۶
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
91

غزل شمارهٔ ۱۷۶

هرکجا پیریست طفل پیر ماست
این چنین پیری در این عالم کراست
جملهٔ ارواح جزئیات او است
بلکه او در کل عالم پادشاست
در صفات و ذات او دیدم عیان
حضرت او مظهر لطف خداست
نقطهٔ بابل الف بل خود الف
روح اعظم سید هر دو سراست
ای که می پرسی که این اوصاف کیست
شمه ای از خلق و خوی مصطفی است
عین او بحر است و ما امواج او
تا نپنداری که او از ما جداست
من شدم فانی ز خود باقی بُود
بر سر دار فنا دار بقاست
کی بیابد لذت از جان عزیز
هر کرا با او به جانش پادشاست
نعمت الله او به عالم می دهد
نعمت الله نعمت بی منتهاست