86
غزل شمارهٔ ۱۶۸
گنج عشقش دفینهٔ دل ماست
نقد او در خزینهٔ دل ماست
در محیطی که نیست پایانش
کشتی آن سفینهٔ دل ماست
جام گیتی نما که می گویند
ساغر آبگینهٔ دل ماست
مصر معنی دمشق صورت هم
گوشه ای از مدینهٔ دل ماست
شد معطر دماغ جان آری
بوئی از عنبرینهٔ دل ماست
نو عروس تجلی اول
زینتی از زرینهٔ دل ماست
نقد گنج خزانهٔ عالم
حاصلات دفینهٔ دل ماست
در دل ما چو دلبر است مقیم
آن سکونش سکینهٔ دل ماست
نعمت الله که میر مستان است
خواجه تاش کمینهٔ دل ماست