73
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
ما آن تو ایم ، آن تو دانی
دل داده تو را و جان ، تو دانی
در عشق تو صادقیم جانا
صدق دل عاشقان تو دانی
دانی که تو چیست حال جانم
حال همهٔ جهان تو دانی
گر درد به ما دهی و گر صاف
تو حاکمی این و آن تو دانی
بی نام و نشان کوی عشقیم
دادیم تو را نشان تو دانی
از هر دو جهان کناره کردیم
سری است درین میان تو دانی
مستیم و حریف نعمت الله
میخانهٔ ما همان تو دانی