102
غزل شمارهٔ ۱۴۱۴
خوش نقش خیالیست که بستیم به دیده
خوشتر به ازین نقش که بستیم که دیده
در نقش سراپردهٔ این دیده نظر کن
کان نقش نگاریست که در دیده بدیده
گفتم که لبت بوسه دهم گفت ببوسش
شیرین تر ازین قول که گفته که شنیده
در کوی خرابات مغان مست و خرابیم
از دردسر زاهد مخمور رمیده
با ساقی سرمست حریفیم دگر بار
یک جام شرابی به دو صد جم بخریده
دیشب ز در خلوت ما شاه درآمد
مهمان عزیزیست که از غیب رسیده
خلق حسن و خوی حسینیست که او راست
چون سید ما کیست به اوصاف حمیده