92
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸
بگذر از قطره برو دریا بجو
عین ما جوئی به عین ما بجو
دیدهٔ ما جز جمال او ندید
نور او در دیدهٔ بینا بجو
بی سر و پا گرد میخانه بر آ
در چنان جای خوشی ما را بجو
هر چه بینی هر که آید در نظر
حضرت یکتای بی همتا بجو
عشق را جای معین هست نیست
جای آن بی جای ما هر جا بجو
مجلس عشقست و این مأوای ماست
ترک مأوا کرده ای ما را بجو
مظهری بی نعمت الله کی بود
نعمت الله در همه اشیا بجو