84
غزل شمارهٔ ۱۱۹
دردمند و دردنوشم روز و شب
عاشقانه در خروشم روز و شب
گر زنندم همچو نی نالم به روز
ور گذارندم خموشم روز و شب
در خرابات مغان مست و خراب
همنشین می فروشم روز و شب
با حضورش هر شبی آرم به روز
در هوایش باده نوشم روز و شب
ز آتش عشقش چو خم می فروش
در درون خود بجوشم روز و شب
هرچه بنماید نمایم در زمان
هرچه پوشاند بپوشم روز و شب
سیدم عشق است و من در حضرتش
بندهٔ حلقه به گوشم روز و شب