73
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷
یک نظر از اهل دل تا دیده ایم
نزد مردم همچو نور دیده ایم
در خیال دیدن او روز و شب
همچو دیده سو به سو گردیده ایم
عاشق مستیم و با ساقی حریف
می ز جام عشق او نوشیده ایم
از دم ما مرده ، دل زنده شود
تا لب عیسی جان بوسیده ایم
ذوق بلبل از نوای ما بُود
زانکه ما گل از وصالش چیده ایم
تا ابد سلطان اقلیم دلیم
خلعت از روز ازل پوشیده ایم
سید ما در نظر چون آینه است
ما در این آئینه خود را دیده ایم