شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲
شاه نعمت الله ولی
شاه نعمت الله ولی( غزلیات )
87

غزل شمارهٔ ۱۱۴۲

دل در آن زلف پرشکن بستیم
لاجرم توبه باز بشکستیم
مدتی عقل درد سر می داد
عشق آمد ز عقل وارستیم
خلوت دیده را صفا دادیم
با خیال نگار بنشستیم
ما ز خود فانی و به او باقی
ما به خود نیست و به او هستیم
جان ما راست ذوق پیوسته
جان به جانان خویش پیوستیم
عقل مخمور را چه کار اینجا
ما حریفان رند سرمستیم
بندگانه به خدمت سید
کمری بر میان جان بستیم