74
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳
دولت وصل یار می بینم
کام دل در کنار می بینم
همه روشن به نور او نگرم
گر یکی ور هزار می بینم
آنکه از چشم مردمست نهان
روشن و آشکار می بینم
هر خیالی که نقش می بندم
نور روی نگار می بینم
خانهٔ دل که رفته ام از غیر
خلوت یار غار می بینم
این عجایب که دید یا که شنید
که یکی بیشمار می بینم
نعمت الله را چو می نگری
از نبی یادگار می بینم