84
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲
منم که جام می ذوالجلال می نوشم
همیشه بادهٔ عشق جمال می نوشم
مدام همدم جام شراب عشق ویم
می محبت او بر کمال می نوشم
چو من ز روز ازل مست ورند و قلاشم
عجب مدار که می لایزال می نوشم
بنوش دُردی دردش که نوش جانت باد
که من به عشق چو آب زلال می نوشم
هزار ساغر می نوش می کنم به دمی
هنوز می طلبم بی ملال می نوشم
خیال ماضی و مستقبلم نمی باشد
ز جام عشق می ذوق حال می نوشم
مدام ساقی سرمست نعمت اللهم
به شادی رخ او می حلال می نوشم