147
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲
گفتیم خدای هر دو عالم
گفتیم محمد و علی هم
گفتیم نبوت و ولایت
در ظاهر و باطنند باهم
آن بر همه انبیاست سید
وین بر همه اولیاست مَقدم
آن صورت اسم اعظم حق
وین معنی خاص اسم اعظم
واو ار طلبی طلب کن از نون
وز واو الف بجوی فافهم
در اول و آخرش نظر کن
تا دریابی تو سر خاتم
چشمی که نه روشنست از وی
آن دیده مباد خالی از نم
شهباز علی است نیک دریاب
هم دانهٔ روح و دام آدم
بی مهر محمد و علی کس
یک لحظه ز غم مباد خرم
باشد علم علی به دستم
زان هست ولایتم مسلم
در جام جهان نمای عینش
عینی است که آن به عین بینم
بر یرلغ ما نشان آل است
ما دل شادیم و خصم در غم
او ساقی حوض کوثر و ما
نوشیم زلال او دمادم
بی حضرت او بهشت باقی
جامی باشد ولیک بی جم
بیچارهٔ رزم اوست رُستم
خوانندهٔ بزم اوست حاتم
دستش به اشارت سر تیغ
افکنده ز دوش دست ارقم
کم باد محب آل مروان
هر چند کمند کمتر از کم
رو تابع آل مصطفی باش
نی تابع شمر و ابن ملجم
مائیم ز عزتش معزز
مائیم به دولتش مکرم
بر عرش زدیم سنجش خویش
بر بسته ز زلف خویش پرچم
ای نور دو چشم نعمت الله
وی مرد موالی معظم
در دیدهٔ ما تو را مقام است
بنشین جاوید خیر مقدم
در عین علی نگاه می کن
می بین تو عیان جمله عالم