158
الوحدة خیر من جلیس السوء ، والجلیس الصالح خیر من الوحده
دوستیت مباد با نادان
که بود دوستیش کاهش جان
این مثل زد وزیر با بهمن
دوست نادان بتر زصد دشمن
بثبنو اپن کنه راکه سخت نکوست
مار، به دشمنت که نادان دوست
تا توانی رفیق عام مباش
پختهٔ عشق بامن و خام مباش
که همه طالب جهان باشند
بستهٔ بند آب و نان باشند
همگالا بی خبر زمبدع خویش
واگهی نه که چیستشان در پیش
عاشق خورد و خواب و پوشش بس
تابع شهوت و هوا و هوس
یار خاصان نه آن نه این جویند
از پی او بقای جان جویند