شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
اندر مذمّت برادران گوید
سنایی
سنایی( الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء المدّعین ومذّمة الاطباء والمنجّمین )
141

اندر مذمّت برادران گوید

دوست جو از برادران بگسل
که برادر کند پر آذر دل
کِه بود غمز بر پدر خواند
مِه بود بر تو خواجگی راند
تا پدر زنده با تو دمسازست
چون پدر مرد خصم و انبازست
گر دو نیمه کنی برو سیمت
ور نه در دم کند به دو نیمت
نه برادر بود به نرم و درشت
کز برای شکم بود هم پشت
عقل نبود برادری کردن
از پی رنج دل جگر خوردن
رنج دل باشد و عنای جگر
به برادر دویدن از مادر
نه قبولش خوش و نه کردن رد
همچو اعراب و همزه بر ابجد