شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
حکایة فی عفوالملک و عدله
سنایی
سنایی( الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل الامان )
123

حکایة فی عفوالملک و عدله

احنف قیس بهر جمعی اسیر
گفت کین بستگان برِ تو امیر
گر بحقند بسته حلمت کو
ور خود از باطلند علمت کو
عفو کان هست اصل دینداری
از برای چه روز می داری
تو ظفر خواستی خدایت داد
او ز تو عفو خواست ناری یاد
هست نزد خدای و خلق ای شاه
شکر قدرت قبول عذر گناه
علم او نوش حلمشان بچشید
علم او بار جُرمشان بکشید