128
اندر صفت شاهدان گوید
شاهد پیچ پیچ را چکنی
ای کم از هیچ هیچ را چکنی
ای دو بادام تو چو گوز گرو
مانده از دست کودکان در گو
چه کنی باد چون وفاجویان
عمر در وعدهٔ نکورویان
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
چشم را یوسفند و دل را گرگ
نقش پر آفتند چینی وار
چشم را گل دهند و دل را خار
باز از این دلبران عالم سوز
عشقشان آتش است و دلها کوز