شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۷
سنایی
سنایی( غزلیات )
122

غزل شمارهٔ ۴۷

ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
بر گرد بنده وار به گرد مقام دوست
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما
چون کم ز دیم خویشتن از بهر کام دوست
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
بر دانه های گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گرد گام دوست
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
از مال و جان و دین مرا ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست