در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم

روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان

چون دیده کوته بین بود هر نقش حورالعین بود

یک جرعه زان می نوش کن سری ز حرفی گوش کن

دردت بود درمان شمر دشوارها آسان شمر

از خویشتن آزاد زی از هر ملالی شاد زی

رو کن شراب رنگ را وز سر بنه نیرنگ را

بر سوز دل دمساز شو اول قدم جان باز شو

بر زن زمانی کبر را بر طاق نه کبر و ریا

عاشق که جام می کشد بر یاد روی وی کشد

چون از پی دلبر بود شاید که جان چاکر بود

تا کی ازین سالوس و زه از بند چار ارکان بجه

از کل عالم شو بری بگذر ز چرخ چنبری

گر بایدت حرفی ازین تا گرددت عین الیقین