شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۴
سنایی
سنایی( قصاید و قطعات )
115

شمارهٔ ۳۴

آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
دست هر جا مزن چون مردم مست
گفتمش گر به دست بگرفتم
زنخ سادهٔ تو عذرم هست
زان که هنگام رگ زدن شرطست
گوی سیمین گرفتن اندر دست