169
شمارهٔ ۲۸ - زبان حال زینب خاتون(ع)
ای لب عطشان به نزد آب حسین جان
کشته شمشیر بی حساب حسین جان
شرح غم و محنت تو تا صف محشر
کرده دل انس و جان کباب حسین جان
هر ستمی را که داشت دهر ستمگر
کرد برای تو انتخاب حسین جان
غیر تو از بی کسی به وقت سواری
زن نگرفت از کسی رکاب حسین جان
قطره آبی ز کوفیان طلبیدی
از چه ندادت کسی جواب حسین جان
خود تو مگر سبط بوتراب نبودی
جای تو شد بر سر تراب حسین جان
آه که شد قاسمت به وقت عروسی
بر کفش از خون خود خضاب حسین جان
ناله لیلا ز رود رود ربوده است
از جگر سنگ صبر و تاب حسین جان
بی کفن و غسل مانده پیکر پاکت
تا به سه روز اندر آفتاب حسین جا
منزل اصغر به گاهواره گور است
مادر پیرش به ذکر خواب حسین جان
شرط مروت نبود شمر سیه رو
از رخ زینب برد نقاب حسین جان
دست تو را ساربان برید از این غم
شد جگر مصطفی کباب حسین جان
مطبخ خولی کجا و راس منیرت؟
داد از این محنت و عذاب حسین جان
(صامت) نالان کند به دیده گریان
شرح غمت تا صف حساب حسین جا