شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۶ - در عشق و گریز مصیبت
صامت بروجردی
صامت بروجردی( کتاب المراثی و المصائب )
159

شمارهٔ ۲۶ - در عشق و گریز مصیبت

ای که از معرفت عشق ازل بی خبری
گوش کن تا به تو گویم خبر مختصری
عشق آن است که هر جا که شرر افروزد
خالی از خود نگذارد بن هر خشک و تری
عشق آن است که چون حلقه زند بر در دل
عاشق از شوق نه پائی بشناسد نه سری
عشق آنست که در راه وفا سر بدهی
عشق آنست که از جان و جهان درگذری
که بود عاشق صادق شه لب تشنه حسین
که نپرورد چو او مادر دوران پسری
آنکه در کرب و بلا در بر پیکان بلا
به جز از سینه بی کینه نبودش سپری
عشق گر سد ره طاقت عاشق نشود
در جهان داغ چسان رخنه کند بر جگری
جز حسین کز غم عباس کمانگشت قدش
خم نگشته ز غم مرگ برادر کمری
جز علی اکبر ناکام ندیده است کسی
به دم تیغ فرستد پسری را پدری
غیر لیلای جوان مرده ز دنبال پسر
هیچ مادر ننمود هاست به حسرت نظری
به جز از اصغر بی شیر ز پیکان ستم
پر نزد در بم خون طایر بی بال و پری
به جز از شمر ستمکار نکرده است کبود
عارض طفل یتیمی ز خدا بی خبری
همچو زینب که سفر کرد سوی شام و عراق
هیچ زن در همه آفاق نکرده گذری
به جز از خولی غذار، سر مهمان را
به سر خاک سیه جای نداده دگری
حرمی جز حرم محترم آل رسول
نشد انگشت نما بر سر هر رهگذری
به جز از مرد و زن شام، غریبان را کس
سنگباران ننموده است بهر بام و دری
با غل و جامعه جز عابد بیمار کسی
نستاده است بر تخت سگ بدگهری
جز یزید از پس کشتن به خدا سنگدلی
نزده چوب جفا را بلب هیچ سری
(صامت) اردم زنی از عشق به راه معشوق
آن چنان باش فنا کز تو نماند اثری