237
شمارهٔ ۵۸
ترک دین و دل نمودم ترک جان هم می کنم
غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم می کنم
گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست
در قفس سیر و صفای گلستان هم می کنم
همچنان کز دل زدودم ز نک مهر غیر را
بعد از این نام تراورد زبان هم می کنم
این که دور افتادم از کویت بود جرم رقیب
گه گهی بر سستی طالع گمان هم می کنم
ناله ام از هجر گل تنها در این گلزار نیست
شیون از ناکامی فصل خزان هم می کنم
غیریادت کوانیس روز هجران منست
در برت شب قاصد آهی روان هم می کنم
غیر لذتهای پنهانی که بر جان می رسد
زیر دست و تیر آن ابرو کمان هم می کنم
عاشقانش سودها دیدند و من در راه او
جای سود از بهر این سودا زیان هم می کنم
(صامتا) از اشک من تنها زمین نبود خراب
رخنه در بنیاد اهل آسمان هم می کنم