شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۳ - در مدح خواجه قنبر(ع)
صامت بروجردی
صامت بروجردی( قصاید )
151

شمارهٔ ۲۳ - در مدح خواجه قنبر(ع)

باید ای خامه بپرداخت ز نو دفتر دیگر
تا بسر بر نهم از مدح علی افسر دیگر
حجت بالغه ایزد منان که بکبهان
نیست اثنی عشری را به جز او سرور دیگر
اذن واعیه حق وصی احمد مکی
که نبدختم رسل را به جز او یاور دیگر
شوهر دختر پیغمبر خاتم که به عالم
بهر این زوجه و آن زوج نبد همسر دیگر
اولین مطلع و دیباچه خلقت که نباشد
به علوم نبوی غیر جنابش در دیگر
طلعت پرده نشین صمد لم یزلی را
نیست در کشور امکان به از او مظهر دیگر
به همه خلق بگویید ز هفتاد و دو منسب
که مرا نیست به جز شیر خدا رهبر دیگر
بسکه دیدم ز علی کار خدایی و شنیدم
بسکه هر لحظه عیان شد رخش از منظر دیگر
شده نزدیک کنم کفر به اقوال نصیری
خلق گیرم که شمارند مرا کافر دیگر
یا علی از چه نکردی گذری سوی حسینت
آن زمان کو نبدش غیر خدا یاور دیگر
به زمین سود جبین گفت وی از گفته جودی
کاش می بود مرا بر تن خونین سر دیگر
لب عطشان و دل سوخته و دیده گریان
تا به راه تو جدا می شدی از خنجر دیگر
کاش از بهر سر نیزه وزیر سم مرکب
بود از بهر حسین صد سر و صد پیکر دیگر
بهر قربان شدن کوی تو اندر راه امت
داشتم کاش در این دشت بلا اکبر دیگر
تا ز پیکان بلا چاک نمایند گلویش
ای دریغا که مرا نیست علی اصغر دیگر
تا جدا بار دیگر می شدی از ضربت شمشیر
کاش می بود در انگشت من انگشتر دیگر
ساربان تا که جدا از طمع بند نمودی
کاش دست دگرم بودی و بند زر دیگر
سنگباران بنمودند سرم را بسرنی
کاش چون کوفه و چو نشام بدی کشور دیگر
تا سرم را بنهادی سر خاکستر مطبخ
کاش چون خولی دیگر بدی و کافر دیگر
تا ز کوفه بره شام برندش به اسیری
همچو زینب بدی ای کاش مرا خواه دیگر
شامیان تا بنمایند طمع بهر کنیزی
کاش می بود یکی فاطمه ام دختر دیگر
شرح سازند مر شمه از دفتر (صامت)
که به هر گوشه ز نو گشته بپا محشر دیگر