خوش بر آور در هوای باغ یک دم چون نسیم

جان بپرور بو که بتوان یافت در شام این شمیم

تا طبایع را مزاج مختلف شد مستقیم

چون قدح باید که گرد دوستان گردی مقیم

چون قدح در گردش آید عقل کی ماند سلیم

هر ورق بین دفتری از صنع رحمان رحیم

می دهد بلبل مفصل شرح ابواب نعیم

با درختی در حکایت رفت بلبل چون کلیم

نرگس از چشم سیاهش نسخه ای دارد سقیم

غنچه در دل نقش های خوب بندد چون حکیم

بر ورق های ریاحین شکل جیم وعین ومیم

راستی در سلطنت گل شوکتی دارد عظیم

چون زر قارون فرو برد این زمان گنج وسیم

مادر بستان که شش ماهست تا هست او عقیم

گر کسی منت برد فی الجمله باری از کریم

قوت نشو ونما در شخص مدفون رمیم

آب را فیض مدام وباد را لطف عمیم

کافتابش هم چو ما هست از غلامان قدیم

و آنکه بندد نقش نامش لعل چون زر در صمیم

در جهان جز نامه ودر هیچ مسکین ویتیم

شاخ نار آرد همه گلنار بار اندر جحیم

از خجالت زین سبب در پیش دارد سر چو جیم

تا کمر گه کوه را از فرق سر سازد دو نیم

فتنه ها را چون کشف سر در گریبان یافته

دعوی عدل تو را ملک تو برهان یافته

ماه را گاهی چو گوی و گه چو چوگان یافته

پر طاوس ملایک را مگس را ن حیران

چرخ چشم روشنان تاریک وحیران یافته

انحرافی ز اختلاف چرخ گردان یافته

ز تکسر ناتوان چون چشم خوبان یافته

چون سواد طره دلگیر و پریشان یافته

مومنان را همچو شمع از سوز گریان یافته

آتشین دل در بر خورشید لرزان یافته

غنچه هایش یک به یک در دیده پیکان یافته

چشم بیمار جهان داروی درمان یافته

یوسف دولت خلاص از چاه زندان یافته

دامن دریا و کان پر در ومرجان یافته

هر سرشک لعل وکان بر چهره ی کان یافته

بر جبین خان خاقانی وخاقان یافته

بنده ی خود را گاه سلمان گاه حسان یافته

از نه آباء وسه روح وچار ارکان یافته

کاسمان زآغاز تا انجام دوران یافته !