شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۴۵
سعدی
سعدی( غزلیات )
326

غزل ۴۵

ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکنده ایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکنده ایم
گر به طوفان می سپارد یا به ساحل می برد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم
محتسب گر فاسقان را نهی منکر می کند
گو بیا کز روی مستوری نقاب افکنده ایم
عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آورده ایم
شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکنده ایم
هیچکس بی دامنی تر نیست لیکن پیش خلق
باز می پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم
سعدیا پرهیزگاران خودپرستی می کنند
ما دهل در گردن و خر در خلاف افکنده ایم
رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس
گر برو غالب شویم افراسیاب افکنده ایم