شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
حکایت شمارهٔ ۱۲
سعدی
سعدی( باب چهارم در فواید خاموشی )
224

حکایت شمارهٔ ۱۲

خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی، و فریاد بیهده برداشتی. گفتی نعیب غُرابَ البَین در پرده الحان اوست، یا آیت اِنَّ انکَرَ الاصوات در شأن او.
اذا نَهَقَ الخَطیبُ اَبوالفَوارِس
لَهُ شَغَبٌ یَهُدُّ اصطَخرَ فارِس
مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش می کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی دیدند. تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت، باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیده ام، خیر باد. گفتا: چه دیدی؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاس تو در راحت.
خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف گردانیدی. معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج. توبه کردم کز این پس خطبه نگویم مگر به آهستگی.
از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید