113
غزل ۵۹۱
سخت زیبا می روی یک بارگی
در تو حیران می شود نظارگی
این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پریرخسارگی
هر که را پیش تو پای از جای رفت
زیر بارش برنخیزد بارگی
چشم های نیم خوابت سال و ماه
همچو من مستند بی میخوارگی
خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بکش یک بارگی
دوست تا خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق به جز بیچارگی