شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۴۶۱
سعدی
سعدی( غزلیات )
115

غزل ۴۶۱

سهل باشد به ترک جان گفتن
ترک جانان نمی توان گفتن
هر چه زان تلخ تر بخواهی گفت
شکرین است از آن دهان گفتن
توبه کردیم پیش بالایت
سخن سرو بوستان گفتن
آن چنان وهم در تو حیران است
که نمی داندت نشان گفتن
به کمندی درم که ممکن نیست
رستگاری به الامان گفتن
دفتری در تو وضع می کردم
متردد شدم در آن گفتن
که تو شیرین تری از آن شیرین
که بشاید به داستان گفتن
بلبلان نیک زهره می دارند
با گل از دست باغبان گفتن
من نمی یارم از جفای رقیب
درد با یار مهربان گفتن
وان که با یار هودجش نظر است
نتواند به ساربان گفتن
سخن سر به مهر دوست به دوست
حیف باشد به ترجمان گفتن
این حکایت که می کند سعدی
بس بخواهند در جهان گفتن