شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۴۲۷
سعدی
سعدی( غزلیات )
134

غزل ۴۲۷

من از اینجا به ملامت نروم
که من اینجا به امیدی گروم
گر به عقلم سخنی می گویند
بیم آن است که دیوانه شوم
گوش دل رفته به آواز سماع
نتوانم که نصیحت شنوم
همه گو باد ببر خرمن عمر
دو جهان بی تو نیرزد دو جوم
دوستان عیب و ملامت مکنید
کانچه خود کاشته باشم دروم
من بیچاره گردن به کمند
چه کنم گر به رکابش نروم
سعدیا گفت به خوابم بینی
بی وفا یارم اگر می غنوم