107
غزل ۲۲۰
دلم خیال تو را رهنمای می داند
جز این طریق ندانم خدای می داند
ز درد روبه عشقت چو شیر می نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای می داند
ز فرقت تو نمی دانم ایچ لذت عمر
به چشم های کش دلربای می داند
بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت
کجا رود که هم آن جای جای می داند
به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
که چاره در غم تو های های می داند