99
غزل شمارهٔ ۷۴
روی یار است یا گل نسرین
کوی یار است یا بهشت برین
زیر دستت چه آفتاب و چه ماه
پایمالت چه آسمان چه زمین
چند از حسرت سراپایت
بی سرو پا شویم و بی دل ودین
همه زنار بر میـٰان بندی
بشنوی حرفی از گوشه نشین
سر به چرخش فرو نمی آرم
گر سرم ز آسمـٰان رسد به زمین
بد گمان گشته ای بکش زارم
کاین گمـٰان میکشد مرا بیقین
بر رخ او رضی عرق بنگر
گرد مه، گر ندیده ای پروین
بی طهارت نمیرسد به نجات
بی بکارت، نمیرسد کابین
چند ازین غافلی رضی برخیز
کاروان رفت بیش از ین منشین