121
شمارهٔ ۷۵ - قصیدۀ ذو بحرین در مدح علاء الدوله اتسز خوارزمشاه
ای در تو مقصد اهل هنر
بر در تو حادثه نکند گذر
منهزم از خلق تو خیل فساد
منتظم از نطق تو عقد گهر
خدمت تو پیشهٔ هر کامگار
حضرت تو کعبهٔ هر نامور
رایت ایمان بتو شد مرتفع
آیت احسان بتو شد مستقر
در دل تو مایهٔ علم علی
بر در تو سایهٔ عدل عمر
طبع تو در پیکر دانش روان
کف تو در دیدهٔ بخشش بصر
مجلس محروس تو کهف هدی
درگه مأنوس تو حصن بشر
صیت تو اندر همه عالم علم
نام تو اندر همه گیتی سمر
ای شده با قدر تو گردون زمین
وی شده با دست تو دریا شمر
طایع فرمان تو گشته قضا
تابع پیمان تو گشته قدر
همت والای تو رشک نجوم
نکتهٔ زیبای تو شرم درر
مکرمت از کف تو صافی زلال
مملکت از جاه تو عالی خطر
حشمت تو بیضهٔ حق را پناه
گفتهٔ تو روضهٔ دین را مطر
کوشش تو غارت جان و روان
بخشش تو آفت زر و گهر
از دل تو دانش و دین ملتمس
وز کف تو زر و گهر منتظر
خدمت تو منبع نامست و نان
حضرت تو معدن فخرست و فر
دولت احباب تو از به بهست
حالت اعدای تو از بد بتر
گنبد عالی بر تو منخفض
عالم کامل بر تو مختصر
تا بود اندر فلک اوج نجوم
تا بود اندر مدر اصل شجر
بهرهٔ احباب تو بادا طرب
قسمت اعدای تو بادا ضرر
قالب بد گوی تو زار و نزار
خانهٔ بد خواه تو زیر و زبر