دور سپهر و سیر ستاره بکام او

در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟

بسته نظام مجد و شرف در نظام او

وندر فتاده طایر دولت بدام او

وز مجرمان بعفو بود انتقام او

کایزد نیافرید علامات شام او

وز بهر کسب مهر قعود و قیام او

سازد ز فرقهای دلیران نیام او

شد سر کشنده ابلق ایام رام او

و افلاک پر شراب فنا کرده جام او

از آشیانه ای ، که کمانست نام او

جایع سنان و شخص سواران طعام او

و ارواح در گریستن از ابتسام او

و آنگاه گشته مرگ روان از حسام او

باران و رعد و برق شده در غمام او

وانگه کرا خلاص بود از حسام او ؟

گردد زره نهاد ز نوک سهام او

مریخ وار شعله زند در ظلام او

بر شبه زر پخته شود سیم خام او

تا روز حشر باد بشادی دوام او

وندر کف عنایت گردون زمام او

مقبول شرع باد زکاة و صیام او

از حسن سعی و تقویت اهتمام او