شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۹- سورة التوبة- مدنیة )
104

۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. و عید کافران است و تهدید بیگانگان، و سرانجام کفر ایشان فراق جاویدان و حسرت بیکران، درخت نومیدى ببر آمده و اشخاص بیزارى بدر آمده، چه سود دارد اکنون زارى، که خداى حکم کرد به بیزارى، اینست فضیحت و رسوایى، ماتم بیگانگى و مصیبت جدایى، امروز خسته زخم قطیعت، فردا سوخته آتش عقوبت، امروز عذاب و خزى، وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ و فردا حسرت، اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، امروز سیاست، فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ، و فردا زقوم و حمیم و غسلین. مسکین آدمى که پیوسته در غفلت است یا در طاعت یا فترت است، نداند که سرانجام کار وى چیست. آشنایى است یا بیگانگى در غفلت و معصیت مى‏زید، و این نشان بدبختى است، حرام میخورد و بخسران دین رضا میدهد، و این نشان بیزارى است، در فرمان شرع سستى و با نهى حقّ ناپاکى، و این نشان شوخى است. بیچاره آدمى بیدار آن گه شود که نبود هر چه بودنى است، پند آن گه پذیرد که باو رسد هر چه رسیدنى است، نمیداند که هر چه کشت رستنى است، و هر چه رست درودنى است، یموت الرّجل على ما عاش علیه و یحشر على ما مات علیه.
قوله: فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ. درین آیت اسباب قهر دشمن و انواع معالجه قتال بر شمرد، یکى اقتلوهم، دوم خذوهم، سوم احصروهم چهارم وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ.
در جنگ کهین با کمینه دشمن معالجت باید تا مغلوب و مقهور شود. از روى اشارت میگوید: در جهاد مهین با مهینه دشمن و هى النّفس الامّارة، انواع ریاضات و فنون مجاهدات باید تا مقهور گردد، و درین باب هیچ مجاهده بآن نرسد که نفس را از شهوات و مألوفات بازدارد، و برخصها و تأویلات سر فرونیارد و آنچه بر وى دشخوارتر و صعبتر بر دست گیرد تا مقهور شود. ابو سعید خرّاز گفت: ما در قهر نفس خویش چندان برفتیم که هر مجاهدت و ریاضت که در وسع آدمى آید، و شنیدم که کسى کرد، من آن کردم و بجاى آوردم تا آن حدّ که شنیدم که خداى را فریشتگان‏اند که عبادت ایشان بر درگاه عزّت آنست که سرهاى خویش بزیر کنند و پایها ببالا، روزگارى آن کردیم، این چنین مجاهدات و ریاضات با نفس خود بر دست گرفتیم و هنوز از شرّ وى ایمن نشدیم. حسن بصرى گفت: عیسى ع پلاس درشت پوشیدى و برگ و پوست درختان و گیاه زمین خوردى و هر کجا شب در آمدى هم آنجا بخفتى که خود را وطنى نساخته بود، تا مى‏آید که شبى باران مى‏آمد و رعد و برق و صواعق و باد سرد و سرماى سخت بود، و وى در میان بیابان در آن صواعق بماند، از دور غارى بدید، قصد آن غار کرد تا آن را پناه خودسازد، چون بدر غار رسید، دد بیابانى در آن غار خفته بود و وى را در آن جاى نبود، از آنجا برگشت و گفت: ان لابن آوى ماوى، و لیس لابن مریم مأوى، دد بیابانى را مأوى است و پسر مریم را مأوى نیست. از حضرت عزت ندا آمد که: انا مأوى من لا مأوى له.
در همه جهان وى را خود قصعه‏اى معلوم بود که از آن آب خوردى روزى یکى را دید که بدست آب همى‏خورد، زان پس قصعه بگذاشت، و نیز بر نداشت و گفت: خداى مرا خود قصعه داد که بوى آب خورم و من ندانسته بودم. در خبر میآید که روز قیامت درویشان را بیارند و حقّ خدا از ایشان طلب کنند، ایشان گویند: ما را درویش و بیمال آفریدى و از درویشى بحقّ تو نپرداختیم، عیسى را بیارند و بر ایشان حجّت کنند که وى در دنیا آمد و بیرون شد و در دنیا وى را ملک و مال نبود و در گزارد حق خداى تقصیر نکرد. همچنین لقمان را بر بردگان حجّت کنند، و یوسف صدیق را بر نیکو رویان حجّت کنند، و سلیمان بن داود را بر ملوک و توانگران حجّت کنند.
فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ... الآیه. حقیقت توبه پشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که از درون سینه سر برزند، آتش خجل در دل وى افتد، آب حسرت از دیده فرو ریزد، نه بینى شاخى که در یک سر آن آتش زنى، از آن دیگر سر، آب قطره قطره میچکد. مصطفى ص گفت: من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبة.
فضیل عیّاض براهزنى معروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود، شبى بر سر سنگى نماز میکرد، ناگاه از کمین‏گاه غیب این تیر قهر که أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏؟ بر جان و دل او زدند. فضیل را چنان اسیر کرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد، کارش بجایى رسید که پیر عالمى گشت.
اى جوانمرد، صد هزاران ماهرویان فردوس از راه نظاره در بازار کرم منتظر ایستاده‏اند مگر عاصیى از پرده عصیان بیرون آید و قدم بر بساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدم وى بر افشانند و بشارت بسمع وى رسانند، که: وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ.
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ... الایة، اذا استجارک المشرک الیوم لا ترد حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فاذا استعاذ المؤمن طول عمره من الفراق متى یمنع من سماع کلام اللَّه و کیف یکون فى زمرة من یقول لهم: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، و اذا قال الیوم لاعدائه فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فان لم یؤمن بعد سماع کلامه نهى عن تعرّضه.
فقال: ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ترى انّه لا یؤمن اولیائه غدا من فراقه و قد عاشوا الیوم على ایمانه و وفاقه کلا ان یمتحنهم بذلک، قال اللَّه تعالى: لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ.
ثمّ قال: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ فاذا کان هذا امره فیمن لا یعلم فکیف برّه مع من یعلم.
و متى نضیّع من ینیخ ببابنا
و المعرضون لهم نعیم وافر